خانه تاریک شد و بر در خانه شرر است
جلوی یک زن مظلومه هزاران نفر است!
کاش لولای در از سمت دگر باز شود!
در اگر باز به داخل بشود دردسر است..
اتش! از در نرو بالا!دم در فاطمه است...
حرمتش را تو نگه دار!ببین خون جگر است..
دخت پیغمبرتان است!مراعات کنید
میزند فاطمه را هرکه در این دورو بر است..
آه مسمار حیا کن!سوی پهلوش مرو!
صبر کن صبر !علی چشم براه پسر است
فضه چادر برسان فاطمه افتاد زمین
کمکش کن!همه هستی من در خطر است
قنفذ اینقدر نخند!این که زدی یک زن بود
تو نگفتی بخودت سوخته و بی سپر است؟!
باز برخواسته و پشت علی می آید
هرچه او را بزنی پای علی بی اثر است
- یکشنبه
- 6
- بهمن
- 1398
- ساعت
- 11:26
- نوشته شده توسط
- ابوالفضل عابدی پور
- شاعر:
-
سید پوریا هاشمی
ارسال دیدگاه