در آن میانه مادرمان بی پناه بود
باران اشک و آتشی از سوز و آه بود
حبل المتین به گردنش افتاده ریسمان
آری پناه ارض و سما بی پناه بود
آتش زبانه میزد و در هاله های دود
قنفذ به تیغ کینه خود بین راه بود
دیوار و در ز تیزی مسمار گریه کرد
غرق خسوف خون رخ زیبای ماه بود
مادر به روی خاک و علی هم کشان کشان
این ظلم در تقاص کدامین گناه بود
اشکی چکید رنگ شفق بود و لاله گون
روزغم از مصیبت عظمی سیاه بود
این امت زبون که زبانش گرفته است
حتی نگفت کار کسی اشتباه بود
در آن شلوغی از همه سو ریختند وما
کاری که کرده ایم فقط یک نگاه بود
یک سو گل پیمبر خاتم و زان طرف
حرف از هجوم لشگر اهل گناه بود
در کوچه ها به فاطمه دارد چه می شود
ذکر لب ملائکه واویلتاه بود
- یکشنبه
- 6
- بهمن
- 1398
- ساعت
- 14:14
- نوشته شده توسط
- ابوالفضل عابدی پور
- شاعر:
-
کمیل یزدی
ارسال دیدگاه