#نذر_شهادت_حضرت_زهرا_س
امشب پرستوی دلم پَر می کشد پَر
آنسو که در خاکش غریب افتاده مادر
آنجا که اصلاً بویی از زائر ندارد
جز یک نگاهِ خسته و بغضِ کبوتر
دل می رود حتی اگر در بسته باشد
اصلاً که شاید او گشاید بابِ دیگر
هرگز شنیدی یا که دیدی مادری را
بر روی فرزندش ببندد یک زمان در؟
جانم فدای آن غریبِ مضطری که
یک دیدنِ رویش به صد عالم برابر
یادش همیشه التیامِ جانِ من باد
با اشکِ روضه می کند چشمم منوّر
این آرزو دارم فقط تا زنده هستم
پیدا شود آن تربتِ یاسِ معطّر
یک گنبد افراشته تا قامتِ عرش
با بقعه ای نقشینه از آیاتِ کوثر
از آن تجلّی خیره گردد چشمِ عالم
هفت آسمان تعظیمِ او، الله و اکبر
صحن و سرایش کعبه را در بَر بگیرد
صحنِ حسن، هم صادق و باقر و جعفر
تا اَشهَدُ اَنَّ علیاً حُجَّتُ الله
از باغِ جانِ ماذنه گردد مُصَوّر
گلبانگِ یا زهرای اطهر در حرم ها
هر جای عالم را کند چون گل معطر
تا رو به ایوانِ نجف با نیتی پاک
ذکرِ لبِ هر عاشقی گل کرده حیدر
آنروز دیگر روزِ شور و شادمانیست
مادح علی باشد ثناگویش پیمبر
قطعاً که این پیشِ خدا کاری ندارد
آن هم برای حرمتِ زهرای اطهر
قرآن مگر کم معجزه دارد از این دست
از سرنوشتِ مثلِ فرعونِ ستمگر
یا بُولَهَب آن دُم بریده بی پدر که
دائم پیمبر را صدا می کرد ابتر
دیدی خدای ما چگونه در جوابش
داده نبی را نعمتی چون نهرِ کوثر
حتما ورق روزی چنان بر خوااهد گشت
آن روز تقدیرِ غضب گردد مقدّر
پس این تحوّل روزی قطعاً خواهد افتاد
نابودیِ آلِ سعودِ پست و کافر
خورشیدِ زیبای ولایت بر تو تابد
دیگر نبینم روی ماهت را مکدّر!
#اشعار_فاطمی
#هستی_محرابی
- سه شنبه
- 8
- بهمن
- 1398
- ساعت
- 18:17
- نوشته شده توسط
- هستی محرابی
- شاعر:
-
هستی محرابی
ارسال دیدگاه