یـوسف فـاطمه تنهـا و دل شکستـه
لب تشنه جان داده، در حجرۀ در بسته
میگرید چشم همه بر جواد الائمه
امالفضل میخندد بر گریۀ همسرش
فـاطمـه میگریـد در ماتم پسرش
میگرید چشم همه بر جواد الائمه
پیـکر اطهـر آن حجّت یگانــه
عین آفتاب است بالای بام خانه
میگرید چشم همه بر جواد الائمه
خون ریزد از چشم هر شیعۀ آزاده
کان تـن نازنین در کوچهها اُفتاده
میگرید چشم همه بر جواد الائمه
مرغان بر روی بام پرهای خود وا کردند
سایبـان بـر جسم یـوسف زهـرا کردند
میگرید چشم همه بر جواد الائمه
یـا الله یـا الله عاشق کاظمینم
مشتاق تربت آن زادۀ حسینم
میگرید چشم همه بر جواد الائمه
شاعر: غلامرضا سازگار
- یکشنبه
- 16
- مهر
- 1391
- ساعت
- 8:37
- نوشته شده توسط
- مرتضی پارسائیان
ارسال دیدگاه