میگن تو مثل بارونی
رو قلب شکسته میباری
مثل زهرا به این دنیا
احساس مادری داری
میگن دستت پر از عشق و
رحمت و بخشش و بذله
میگن تو باب حاجاتی
آخه پسرت ابالفضله
دریایی
توی مادری خود زهرایی
مهتابی
تو شبای ابریم پیدایی
تو هم از
ایه های نور و اعطینایی
چهارتا یل
دور سر حسین چرخوندی
تا اخر
پا به پای عشق مولا موندی
گلهاتو
برای حفظ ولا سوزوندی
بند دوم
ام البنین بودی و حالا
تو ام الازکیا هستی
واسه زینب ابالفضلِ
سردار کربلا هستی
غمخوار حیدر و یارِ
حسنین بودی تا آخر
دوست دارم که مثِ زهرا
من صدات بزنم مادر
دنیامو
با دعای مادری میسازم
این سر رو
زیر پای مادرم میندازم
مثل تو
به ولایت علی مینازم
تا آخر
من به پای این علم میمونم
عباسم
و محامی حرم میمونم
بسته به
پر چادر ولایت جونم
بند سوم
بازم قلبم تلاطم کرد
تو سینه راهشو گم کرد
عاشقت شدم از وقتی
چشمت به من تبسم کرد
بدجوری با هوای تو
قلب من زیر و رو میشه
وقتی یاد تو میافتم
ابم واسه من آتیشه
سوزوندی
قلبمو با روضه ها سوزوندی
صبح وشب
چشمای خون منو گریوندی
واسه اون
لحظه که بی کس و تنها موندی
آتیشم
مثل دریایی همیشه پیشم
بارونم
میبارم وقتی که تنها میشم
تو خوابم
از صدای غربتت پا میشم
- دوشنبه
- 14
- بهمن
- 1398
- ساعت
- 9:47
- نوشته شده توسط
- ابوالفضل عابدی پور
- شاعر:
-
خادم زینب
ارسال دیدگاه