درشهرخودغریب ترازهر غریب بود
ازآشنای عرش وملک،این عجیب بود
زخم دلش به دکترودارو نیاز داشت
آنکه خودش طبیب ترازهر طبیب بود
امانه!اوکه داروی دردزمانه بود
درسرعت عمل به شفا بی رقیب بود
امن یجیب ذکرلبش بودروز وشب
اصلاگمان کنم,خودش امن یجیب بود
توفان چه دردناک,رخش را کبودکرد
چشم خزان چه زودبه این باغ سیب بود
دریاپس ازشنیدن آه عمیق ماه
کوبید سربه صخره ی غم, بی شکیب بود
لرزید ذوالفقاربه دیوار ناگهان
وقتی نجیب روبروی نانجیب بود
- دوشنبه
- 14
- بهمن
- 1398
- ساعت
- 10:48
- نوشته شده توسط
- ابوالفضل عابدی پور
- شاعر:
-
رمضان شیرمحمدی
ارسال دیدگاه