چون صيد گرفتار غم و درد و بلايم ، من ابن الرضايم
جان مي دهم و پشت در بسته سرايم ، من ابن الرضايم
من مي روم و ياد غم کرببلايم
اي واي که شد همسر من قاتل جانم
من ابن رضايم
*****
اي مرگ مدد کن که من زار بميرم ، در غصه اسيرم
از زهر خلاصم کن و بگذار بميرم ، من جوان پيرم
بگذار که با سوز درون و لب عطشان
يکبار زنم ناله و صد بار بميرم
من ابن الرضايم
*****
من بي کس و بي ياور و بي يار و معينم ، دلخسته حزينم
عمري است فقط غصه و غم گشته نصيبم ، کس نيست حبيبم
نه خواهري و نه مادري نيست کنارم
از بهر خلاصي روي لب امن يجيبم
من ابن الرضايم
*****
- دوشنبه
- 17
- مهر
- 1391
- ساعت
- 3:52
- نوشته شده توسط
- مرتضی پارسائیان
ارسال دیدگاه