کن بپا اي دل ناله و زاري
رو به مولا کن از پي ياري
جسم بي جان عزيز جان زهرا
روي بام خانه اش افتاده تنها
بر شرار حاصل او
خنده مي کرد قاتل او
وا غريبا وا اماما
*****
شد به غربت از او پذيرايي
کوثر زهرا شد تماشايي
روي خاک افتاده جسم اطهر او
گو يکي آرد کفن بر پيکر او
نور چشمان ترش کو
مادرش کو خواهرش کو
وا غريبا وا اماما
*****
شمع جانش شد قطره قطره آب
تا نسوز او ديگر از آفتاب
در کنار او کبوترها رسيدند
با پر خود روي او سايه کشيدند
شعله بر جانم کشيده
ماتم آن سر بريده
وا غريبا وا اماما
- دوشنبه
- 17
- مهر
- 1391
- ساعت
- 4:9
- نوشته شده توسط
- مرتضی پارسائیان
ارسال دیدگاه