#حضرت_ام_البنین_سلام_الله_علیها
ویلی علی شبلی که چشمش تیر خورده
از هر طرف هم نیزه هم شمشیر خورده
ویلی علی شبلی دو دستش را بریدند
قد رشیدش را به خاک و خون کشیدند
ویلی علی شبلی که سد شد راه چاره
با تیر کین شد مشک آبش پاره پاره
ویلی علی شبلی که آن ماه مدینه
شرمنده شد هم از رباب هم از سکینه
ویلی علی شبلی عمود آهنین خورد
با صورت از مرکب علمدارم زمین خورد
ویلی علی شبلی که فرقش را شکستند
راس جدایش را به روی نیزه بستند
ویلی علی شبلی به غارت رفت هستش
پیش از سرش بالای نیزه رفت دستش
ویلی علی شبلی به داغش خنده کردند
او را شبیه بسمل پرکنده کردند
ویلی علی شبلی وفایش را نشان داد
در پیش دریا بود اما تشنه جان داد
ویلی علی شبلی چه غوغایی به پا شد
با رفتنش پای عدو در خیمه وا شد
ویلی علی شبلی که از بالای نیزه
دیده کتک خورده رقیه پای نیزه
ویلی علی شبلی که با چشمان خونبار
می دید زینب را میان کوچه بازار
ویلی علی شبلی که از زینب شنیدم
دارد چه قبر کوچکی سرو رشیدم
#عبدالحسین_میرزایی
- جمعه
- 18
- بهمن
- 1398
- ساعت
- 2:50
- نوشته شده توسط
- عبدالحسین
- شاعر:
-
عبدالحسین میرزایی
ارسال دیدگاه