• سه شنبه 15 آبان 03

 حسن لطفی

متن شعر وفات حضرت امّ البنين(س) -(خانه‌اش ساکت است و ایوانش)

643
1

خانه‌اش ساکت است و ایوانش
هرچه گُل داشت حیف چیده شدند
نه پسرها فقط ، نوه‌هایش
یا شهیدند یا شهیده شدند

سینه‌اش آتش است و باید که...
غمِ عالم به آن اضافه کنی
اینهمه غم به یک طرف وقتی
شرم را هم به آن اضافه کنی

خانه‌اش ساکت است وقتی شد
خالی از بازیِ نوه‌هایش
سینه‌اش آتش است وقتی هست
شرمگینِ رُباب و لالایش

سربزیر است مثل عباسش‌
پیش چشم تمام خانم‌ها
سخنش بود که حلال کنید
در جواب سلام خانم‌ها

هیچکس نیست وقتِ تسکین جز ،
آهِ سوزان و داغِ سنگینش
خبری نیست از عزیزانش
هیچکس نیست گِردِ بالینش

 چادرش خاکی است  عزادارِ
رفتنِ دودمانِ خود شده است
مجلسِ روضه‌اش اگر خالیست 
او خودش روضه خوانِ خود شده است

روضه میخواند این دمِ آخر
چشمِ بیمار را بگریاند
روضه میخواند از حسینش تا...
در و دیوار را بگریاند :

از همان لحظه‌ای که مَشک اُفتاد
قدِ من خَم شد و حرم پاشید
چشم من تار شد از آن دَم که
چشمِ عباسِ من زِ هم پاشید

کمرِ من شکست از آن وقتی
که روی مشک خم شد عباسم
جگرم تکه تکه شد وقتی
 زیرِ سرنیزه کم شد عباسم

نفسم بند آمد از زمانی که
لبِ گودال خواهرش اُفتاد
به زمین می‌خورم از آن دَم که
تهِ گودال مادرش اُفتاد

(حسن لطفی ۹۸/۱۱/۱۸)

  • شنبه
  • 19
  • بهمن
  • 1398
  • ساعت
  • 11:24
  • نوشته شده توسط
  • ابوالفضل عابدی پور

برای بارگذاری فایل در سایت اکانت مداحی بسازید



ارسال دیدگاه



ورود با حساب گوگل

ورود کاربران