خواهم امشب چامه ای بنویسم از ام البنین
از رشادتهای آن شیر اوژن شیر آفرین
.
بعد زهرا آن یگانه گوهر درج عفاف
گشت باجان آستانبوس امیر المومنین
.
با دلی لبریز از مهر علی و آل او
از نصیب عالم فانی بر افشاند آستین
.
تا کند از کودکان زهره حق مادری
شد عروس خانه خورشید ایمان و یقین
.
گرد غم از چهره ی اولاد زهرا پاک کرد
تا ،به روز حشر از زهرا نگردد شرمگین
.
دست همت برگشاد و دامن خدمت ببست
تا شود از خرمن اولاد زهرا خوشه چین
.
لحظه ای خود را بجای حضرت زهرا ندید :
«من کنیزم نسبتی باوی ندارم غیرازاین»
.
افتخار این بس مرا خواند کنیز خویشتن
سرور نسوان عالم دخت ختم المرسلین
.
همت والای او ساید به ساق عرش سر
وصف او بیرون بود از خامه این کمترین
.
بود از بهر علی و کودکان فاطمه
مادری بس مهربان و همسری مهر آفرین
.
جای زهرا روز و شب با جان و دل خدمت نمود
گرچه زهرا درجهان هرگز ندارد جاگزین
.
نام خودراهم عوض کرد این زن والاتبار
تا نگردد کودکان فاطمه اندوهگین
.
چار فرزند دگر زاد این زن غیرت مدار
هریکی درپیش دشمن همچوسدی آهنین
.
بر زنی که زاده اورا داده اورا شیر پاک
دید هرکس قامت عباس را گفت آفرین
.
ظهرعاشورا درآن هنگامه ی خون شد شهید
چار فرزند رشیدش در رکاب شاه دین
.
چون بشیر آورد پیغام از دیار کربلا
شهریثرب گشت سرتاپای غرق شوروشین
.
از بشیر اول سراغ سرور خود را گرفت
گفت فرزندان من قربان شاه عالمین
.
ماجرای کربلا را باز گو کرد و گریست
بر امام مشرقین و مقتدای متقین
.
از پس اعصارگویی همچنان آید بگوش
ناله های جانگداز حضرت ام البنین
.
- شنبه
- 19
- بهمن
- 1398
- ساعت
- 17:6
- نوشته شده توسط
- سید محمد حسینی
- شاعر:
-
علی شهودی
ارسال دیدگاه