زمانی که به تو داد افتخارِ همنشینی را
خداوندت به نامت کرد امیرالمومنینی را
به خود گفت آفرین و گفت: خلقِ دیگران با تو
به دست عشق داد ابزارِ عاشق آفرینی را
خودت میخواستی اوصافت از جنسِ بشر باشد
وگرنه در تو میشد دید، ربالعالمینی را
به جانِ جبرئیل از روحِ خود یک قطره بخشیدی
برایش شرح دادی منسبِ روحالامینی را
تو با هر خطبهات یک سوره نازل کردهای انگار
کلامالله باید گفت، حرفی اینچنینی را
«سخاوت» سائلی بود؛ از رکوعت با کرامت شد
«شجاعت» روی خاکِ پای تو مالیده بینی را
«امامت» مقصدِ راهِ «نبوت» بود و با نامت
خدا ختمِ به خیرش کرد، ختمالمرسلینی را
تو که روزِ غدیرت پیر کرده کاتبانت را
برای باقی عمرت بیاور صد «امینی» را
نمیگوییم از شأن تو، وقتی منتسب کردند
به بندِ کفشهایت منسبِ حبلالمتینی را
برای عرشیان با گنبدت از نور میگویی
از آن بالا که میبینند خورشیدِ زمینی را
- دوشنبه
- 21
- بهمن
- 1398
- ساعت
- 11:6
- نوشته شده توسط
- سید محمد حسینی
- شاعر:
-
رضا قاسمی
ارسال دیدگاه