مینويسم به نام حضرت نور
مینويسم به خطِّ شعر و شعور
دست در دست عشق بگذارم
تا رسانَد مرا به فيض حضور
از تو بايد سرود پس حالا
سخنم میرسد به وقت ظهور
دو سه خطی نگاه میخواهم
تا قلم وصف تو كند، پرشور
قصد دارم كه مست عشق شوم
بده دستم كمی شراب طهور
تو نه مريم، نه آسيه، حوّا
تو جدايی زِ هر پری، هر حور
نام تو منحصر به نام خودت
جلوه كرده درون تو، مستور
با تو عيسی، مسيح خواهد شد
وَ كليمی رسد به وادیِ طور
اِن يَكاد پيمبری، بانو
تو كه باشی از او بلاست به دور
تو كه مجموعۀ كمالاتی
مادر مهربان ساداتی
ركن دين و اساس ايمانم
من به دست شما مسلمانم
از ازل بيقرار تو بودم
تا ابد بيقرار میمانم
بگذاريد از شما باشم
من هم از نسل پاک سلمانم
پرِ پرواز را به من دادند
تا دخيلت شدند دستانم
تو كه جان پيمبری، زهرا
گفته بابات: فاطمه جانم
مدح تو كار احمد و حيدر
من كجا، مدح تو... نمیدانم
جزءِ سی را ورق زدم بانو
گفتهام بين صوت قرآنم
لیلةُالقدر، قدر فاطمه است
لَکَ صَدرَک به صَدر فاطمه است
- پنج شنبه
- 24
- بهمن
- 1398
- ساعت
- 16:59
- نوشته شده توسط
- سید محمد حسینی
- شاعر:
-
حمید رمی
ارسال دیدگاه