فصلِ قَد قامتِ عشق است و طبیعت سبز است
دامنِ بیرقِ افراشته قامت سبز است
ماه، چون مُهر شده جانب منبر رفته
سوره ی شمس، به مهمانی کوثر رفته
سیبِ معراج، به معراجِ زمین آمده است
بر رکابِ نبی الله ، نگین آمده است
نور، از عرشِ زمین، سمت سماوات رسید
روی دستان پدر، مادر سادات رسید
بین گهواره که صدیقه ی اطهر باشد
وقت آن است که مدّاح، پیمبر باشد
دخترم ، محشر کبراست بدانند همه
نور او سایه ی دنیاست بدانند همه
راضیه، مرضیه، طوباست بدانند همه
اصلاً او امّ ابیهاست بدانند همه
و نوشتند که انسیه ی حورا باشد
او درخشید و خدا خواست که زهرا باشد
طعمِ لبخندِ بهشت است به روی لب او
بوسه دادن به رسول است، نماز شب او
نام او فتح مبین است که قرآن فرمود
شأن زهرای مرا سوره ی انسان فرمود
نورسیده ست ولی بوده از اول با من
علّت خلق جهان فاطمه بوده یا من؟
باغبان بوده ام و فاطمه گلشن بوده
فاطمه، خاص ترین معجزه ی من بوده
بهترین مادر دنیا که به دنیا آمد
عشق، در هیبت مولا به تماشا آمد
علی از راه رسیده به مبارک بادش
خاتم از دست درآورد و به زهرا دادش
پَرِ گهواره، عقیق علوی را دُر کرد
اشک شوق، آینه ی چشم علی را پُر کرد
عشق، فرضیه شده، مسأله را می جوید
جبرییل آمده، در گوش نبی می گوید :
نور تابنده به نور ازلی می آید
چقدَر فاطمه ی تو به علی می آید
کعبه، مُحرِم شده و دور علی چرخیده
در سراپای علی دست خدا را دیده
روی دستان یدالله، خدا تابیده
چون پیمبر به علی دُرِّ نجف بخشیده
هدیه انگار که از باغ جنانش آمد
مدح صدیقه ی کبری به زبانش آمد
باز، مدّاحیِ زهراست، شنیدن دارد
مدح، از جانب مولاست، شنیدن دارد
اینکه با آمدنش عشق، به بار آورده ست
با خودش رایحه ی فصل بهار آورده ست
او رسیده ست که افلاک، پر از لبخند است
نَفَس عرش، به یک نیم نگاهش بند است
گرچه پیداست ولی جلوه ی مستور بُوَد
فاطمه نورٌ علی نورٌ علی نور بُوَد
او که قبل از همه امضای بلا را داده
چقدَر غصّه ی شیعه به دلش افتاده
« شیعتی » گفت و مماتِ همه بی واهمه شد
اینچنین بود که از روز ازل فاطمه شد
سیل می خواستم و بارش نم نم آورد
مثنوی هم جلوی مدح شما کم آورد
- پنج شنبه
- 24
- بهمن
- 1398
- ساعت
- 17:8
- نوشته شده توسط
- سید محمد حسینی
- شاعر:
-
حمید رمی
ارسال دیدگاه