از روز اول ولادت
همیشه باهام بودی
طعم یتیمی نچشیدم
تو مثل بابام بودی
تو اربابی و/ من هم بردَتم
هم برده و هم/ دست پروردتم
بذار تو رو خدا برم عمو
بذار به راه تو شهید بشم
بذار منم شبیه اکبرت
جلوی زهرا روسفید بشم
بیا دوباره توی گوشم
از پدرت حیدر بخون
تو رو مث بابام میدونم
منو مث اکبر بدون
………………………......................
بذار برا خشکی لبهات
بارون نم نم باشم
داغ جوون دیدی و حالا
میخوام که مرهم باشم
قاسم به دلِ/ لشکر میزنه
حس کن که خودِ/اکبر میزنه
یادم میاد که مادرم میگفت
الهی که نبینی هیچ غمی
نفس کشیدنم پر از غمِ
حالا که تو غریب عالمی
مث جوون تو می جنگم
با اینکه هستم نوجوون
تو رو مث بابام میدونم
منو مث اکبر بدون
…………………………....................
یه نامه از بابام آوردم
ببین رضایت داره
میخوام برای تو بجنگم
نگو که زحمت داره
یا نعم الرئوف/ یا نعم الامیر
خواهش میکنم/ نامه م رو بگیر
مِنَ الحسن الی الحسینِ و
جوازِ جون سپردنِ منِ
تموم دلخوشیِّ زندگیم
برای تو نفس بریدنِ
بابام میگفت که با عموجون
تا نفس آخر بمون
تو رو مث بابام میدونم
منو مث اکبر بدون
- دوشنبه
- 28
- بهمن
- 1398
- ساعت
- 10:18
- نوشته شده توسط
- سید محمد حسینی
- شاعر:
-
حمید رمی
ارسال دیدگاه