بنای سوختن امشب اگر، نداشته باشم
چه بهتر است، که پروانه پر، نداشته باشد
نه سرزنش نکنید، این دلی، که سوخته شاید
به غیر آه کشیدن، هنر نداشته باشد
هنوز آب نخوردهاست خاک خشک دل من
بعید نیست درختم، ثمر نداشته باشد
خدا نیاورد، آنکه ز چشم یار بیفتد
خدا کند، که ز ما دست، بر نداشته باشد
هزار نافله خواندن به هیچ کار نیاید
اگر به بندگی ما نظر، نداشته باشد
شبانه بر سر و سینهزدن، چه فایده دارد
ضرر نمود کسی که سحر، نداشته باشد
چه خاک بر سر خود میکند کسی که سحرگاه
به قدر بال مگس، چشمِ تَر، نداشته باشد
فقط اجازه بده، پیش خانهات بنشینم
بد است که شاه، گدا پشت در نداشته باشد
مرا بغل کن و، با بوسه غرق عاطفهام کن
شبیه آن پسری که، پدر نداشته باشد
چقدر ندبه بخوانیم و أینَ أینَ بگوییم
روا نبود دعاها اثر، نداشته باشد
تو را به حنجر خشک حسین فاطمه برگرد
بیا که شیعه دگر خون جگر، نداشته باشد
- شنبه
- 3
- اسفند
- 1398
- ساعت
- 13:6
- نوشته شده توسط
- ابوالفضل عابدی پور
ارسال دیدگاه