باز بوی گوداله
آشوب و جنجاله
بازم زیر پاها
جسمی لگد ماله
یه خواهر از رو تل
باز داره میبینه
یکی با یه خنجر
رو سینه میشینه
باز خواهری دست روی سر گرفته
چشماشو رو به برادر گرفته
دستی روی چادره با قد خم
یه دستشو روی معجر گرفته
دیگه سایه ی سر نداره
میدونه میدونه میدونه
دیگه برادر نداره
میدونه میدونه میدنه
دیگه چشم براه نیست برای
علمدار علمدار علمدار
دیده نیزه رو تو چشای
علمدار علمدار علمدار
بند دم دوم
یک سال و نیم از اون
صحرا گذشت اما
تو خواب و بیداری
میخونه واویلا
هر شب توی چشماش
محشر به پا میشه
از اون سری که سهمِ نیزه ها میشه
زخمای روی تنش تازه مونده
تنها غمت رو به شونه کشونده
زخماش زیاده ولی داغ گودال
یک سال و نیمه دلش رو سوزونده
میدید هرچی داری رو بردن
واویلا واویلا واویلا
سر پیکرت چی اوردن
واویلا واویلا واویلا
تنت کم میشد لحظه لحظه
واویلا واویلاواویلا
شده زندگیش دیگه روضه
واویلا واویلا واویلا
بند سوم
وقت رسیدن شد
وقت پریدن شد
این لاله آماده
واسه بریدن شد
سوز دل زینب
از زخم ایامه
بدتر از اون صحرا
نامردی شامه
بدتر از اون لحظه این راه دوره
خواهر شبیه برادر صبوره
بدتر از اون پیکر اربن اربا
ماهیه که سهم داغ تنوره
دیده هرچی مادر ندیده
بمیرم بمیرم بمیرم
چه دختر به مادر کشیده
بمیرم بمیرم بمیرم
مثه مادرش لطمه دیده
بمیرم بمیرم بمیرم
میره اونم قد خمیده
بمیرم بمیرم بمیرم
- چهارشنبه
- 14
- اسفند
- 1398
- ساعت
- 9:54
- نوشته شده توسط
- ابوالفضل عابدی پور
- شاعر:
-
خادم زینب
ارسال دیدگاه