با چه حالی ،چه زبانی ز شما دم بزنم ؟
کمکم کن کمی از صدق و صفا دم بزنم
شاملِ حالِ منِ زار شده لطفِ خدا..
که بیایم ز تو تندیسِ حیا دم بزنم
سینه را کرده سپر.. آمده ام بلکه ز تو..
افضل الناسِ پس از خیر نسا دم بزنم
مانده ام زینِ ابی یا که علی ؟دخترِ عشق
مدح تو گویم و از شیرِ خدا دم بزنم
آرزویم شده بین الحرمین آیم و بعد..
از کراماتِ تو در کرببلا دم بزنم
(وَ خدا بود تو را نورِ جلی خلق نمود)
(حق تو را زینِ ابیهایِ علی خلق نمود)
قاصرم ،عاجزم از مدح و ثنایت بخدا
مگر آنکه بنویسم ز عطایت بخدا
حرمت حصنِ امانی ست که یزدان گفته
عالم و آدم و افلاک فدایت بخدا
عزّت و جاه و جلالت همه مکشوف که نیست!
جملات هر چه خوب است برایت بخدا
خطبه خوانی تو باعث شده هشیار شوم
شده بیدار جهانی ز صدایت بخدا
قابِ عکسِ علی و فاطمه ای بانویِ شهر
دیده ام گشته غبارِ کفِ پایت بخدا
(چه بگویم که تعاریفِ تو شامل بشود)
(با نگاهِ تو مگر حلّ ِ مسائل بشود)
منِ قطره چه بگویم ز تو ای خواهرِ عشق
رویِ قلبِ تو نوشته ست خدا:یاورِ عشق
کربلا پُر شده از نغمه ی احیاگری ات
شده مدیونِ تو این دشتِ بلا! سرورِ عشق
چادرت چادرِ زهراست پُر از حجب و عفاف
نَفَست شیر خدایی ست تویی حیدرِ عشق
خستگی راه ندارد چه کسی مثلِ شماست
ثبت و ضبط است فقط نامِ تو در دفترِ عشق
فاتحِ کوفه و شامات شدی مثلِ علی
جای دارد که بخوانند تو را مادرِ عشق
(وَ خدا خواست که تو آیت عظما بشوی)
(با نَفَس هایِ خودت ناجیِ دنیا بشوی)
- چهارشنبه
- 14
- اسفند
- 1398
- ساعت
- 11:7
- نوشته شده توسط
- ابوالفضل عابدی پور
- شاعر:
-
محسن راحت حق
ارسال دیدگاه