ای آشنای این دل درد آشنای من
روز فراق تو شده شام عزای من
دارمدوباره سر بههوای تو میشوم
حالا کهنیست هیچدلی مبتلای من
چونگوشهگیر کرده مرا درد غُربتت
حرفی نمیزند کسی از اِنزوای من
یامرگ یاوصالتو با خواست خودت
نزدیک میشود به اجابت دعای من
یاایّها العزیز ؛ ذلیلانه آمدم
بلکه دوباره درگذری از خطای من
هرطور میل توست مرا از خودت بران
کاری نکرده ام که بمانی برای من
شاید گرفته آه تو دامان بنده را
وقتی شدیدتر شده درد و بلای من
حتماً مُقصّرم که جوابم نداده ای
یا آشنا نبوده به گوشَت صدای من؟
((تنهادلمبهگفتن"یابنالحسن"خوشاست
از من مگیر دلخوشیام را خُدای من))
محمدقاسمی
پنجم رجب المرجب ۱۴۴۱
- پنج شنبه
- 15
- اسفند
- 1398
- ساعت
- 12:58
- نوشته شده توسط
- ابوالفضل عابدی پور
- شاعر:
-
محمد قاسمی
ارسال دیدگاه