• دوشنبه 3 دی 03

 قاسم نعمتی

متن شعر در مدح حضرت امیرالمومنین (ع) -(سَر سِلسِلة عشق به موی ِتو گره خورد)

1686

السلام علیک یا امیرالمومنین علی علیه السلام

سَر سِلسِلة عشق به موی ِتو گره خورد

چرخی زد و آمد سرِ کویِ تو گره خورد

لبهایِ ترک خوردة مستان زخماری

در بوسة اول به سبویِ تو گره خورد

عشق آمد و آنقدر به دورِ سرِ تو گشت

تا بر گِرهِ «لام» زرویِ تو گره خورد

عیسی نَفَسَش قدسی از آن بود که گاهی

آهِ جگرش با دمِ هویِ تو گره خورد

داود  اگر مردِ خوش الحان خدا شد

یک تار گلویش به گلویِ توگره خورد

آن آب حیاتی که چکیده به لبِ خضر

بی شک به نمِ آبِ وضویِ تو گره خورد


تو ظاهری وباطنی وسِرِّ وجودی

با رویِ خداوندیِ خود جلوه نمودی


عمری به رَهَت بود  دو چشمِ ترِ توحید

تاکعبة گِل را بِکنی مظهرِ توحید

تاپای نهادی تو در این عالمِ خاکی

شد نام علی نقش، به تاجِ سرِ توحید

دیدند همه جایِ قدمهایِ شمارا

بر شانة عرشیة پیغمبرِ توحید

حُبِّ تو جگر داده به ما تاکه بیاییم

بااین دلِ آلوده به دور وبرِ توحید

 

یک سوّم اوصافِ تو این است علی جان

تنها تو کنی همسری دخترِ توحید

حق است،، بِنامیم اگر« بنت اسد» را

با آمدن تو پس این مادرِ توحید


باید که بدوزم لبِ خود با نخ وسوزن

شایدکه توان گوشه ای از مدح تو گفتن


ما عاشقت از صبح اَلَستیم علی جان

ازبویِ سبویت همه مستیم علی جان

تاروزِ قیامت به همه فخر نماییم

ماساختة دستِ تو هستیم علی جان

هر بار  که طوفِ حرم ِ کعبه نمودیم

درراهِ خروجِ تونشستیم علی جان

کردیم اگر سجده سویِ رکنِ یمانی

دل از همه اغیار،گُسَستیم علی جان

دانند همه سجده کُنِ  صاحبِ بِیتیم

ما کعبه خالی نَپرَستیم علی جان

قربانی اگر خواست نگاهِ تو، بفرما

ماطایفه ای سر روی دستیم علی جان


بر آدم اگر اشرف مخلوق خطاب است

بی نورِ ولای تو همان مُشت تراب است


حالا که چنین طبعِ غزل خوان سرِحال است

در کفر نَیُفتم سرِ مدحِ تو محال است

اصلا به کسی ربط ندارد تو خدائی

وادیِ خرابات کجا جایِ جدال است

ای سِرِّ «هوالهو» و «هوالحیُّ» و«هوالحق»

روی تو تجلیِّ« هوالعِزُّ »جلال است

این نُطقِ اِلاهیّه جبریل مُقَرُّب

تنها اثر ِ خوردنِ یک غورة کال است

مِی کوثر و ساقی علی و میکده کعبه

شب تا به سحر مستیِ عشاق حلال است

ما با تو مدحِ تو شناسیم خدارا

آئینه نمایشگرِِ کامل ز جمال است


زلفت دلِ آشفته به رنجیر کشیده

کارم سرِ عشقِ تو به تکفیر کشیده


ماصاحبِ اشکیم که گریانِ تو باشیم

هرنیمة شب زائرِ چشمان تو باشیم

زلفِ سرِ دوشیم که در دستِ نسیمیم

پشتِ سرِ تو بی سروسامانِ تو باشیم

مارا زسرت باز مکن لیلیِ لیلا

بگذار همه عمر، پریشانِ تو باشیم

ما پایِ کمیلِ سحرِ جمعه نشستیم

تاریزه خورِ سفرة احسان توباشیم

سوگند به یک بوسه ز انگورِ ضریحت

عمریست که در حلقة مستانِ توباشیم

یا حضرت سلطان ِ نجف حیدرِ کرار

بگذارگدایِ دمِ ایوان تو باشیم

ابرویِ کَجَت را بدهی گر توتکانی

حق است که ما کشتة چشمانِ تو باشیم

از چلة چشمان ِتر ای شیر بزن تیر

چون آهوی سرگشته به جولانِ تو باشیم


بیهوده نبوده ست نبی مستِ تو بوده

نازم به خدائی که علی خلق نموده


هر گوشة میدان ، نظرافتاد توبودی

هر جاکه نبی در خطر افتاد تو بودی

آن لحظة که در حلقة پُر فتنة کُفار

ازدستِ پیمبر سپر افتاد توبودی

در آخر معراج که جبریل درآنجا

تهدید شد، از بال و پر افتاد توبودی

درشهر مدینه که نمودند جسارت

بر دامنِ زهرا شرر افتاد توبودی

باورکن علی جان که چه سخت است بگویم

ناموسِ خدا پُشت در افتاد توبودی

در کرببلاهم که عطش باهمة سوز

چون گرگ پیِ هر جگر افتاد توبودی

وقتی سرِ ششماهه رویِ بازویِ بابا

باضربة تیرِ سپر افتاد توبودی

آندم که رباب آمد و بامویِ پریشان

چشمش به گلویِ پسر افتاد توبودی


امشب شبِ عیداست بیا رحم به ما کن

این قافله را در به در کرببلا کن

  • شنبه
  • 17
  • اسفند
  • 1398
  • ساعت
  • 11:15
  • نوشته شده توسط
  • ابوالفضل عابدی پور

برای بارگذاری فایل در سایت اکانت مداحی بسازید



ارسال دیدگاه



ورود با حساب گوگل

ورود کاربران