دختر زهرای اطهر زینبم
از غم داغ حسین جان بر لبم
دیدهام من رنج وداغ و ابتلا
روز عاشورا به دشت کربلا
دیده ام شد اربااربا اکبرش
قد خمیده آمده بابا برش
دیده ام در کربلا قحطی آب
گریه ها و ناله ی طفل رباب
دیدهام قنداقه ای را پر ز خون
حنجر اصغر بدیدم غرق خون
دیده ام بی دستی عباس را
پرپر از کینه گلان یاس را
دیدهام شمر از کمر خنجر کشید
از حسینم بین مقتل سر برید
دیده ام با دست آن نامردها
پیکرش پامال سم اسب ها
دیده ام من آن شهید سرجدا
در میان موج خون زد دست و پا
دیده ام آتش زدند بر خیمه ها
دیده ام سرها به روی نیزه ها
دیده ام نامردمان جای کمک
می زدند بر آل پیغمبر کتک
بر روی گل جوهر نیلی زدند
غم نصیبان را ز کین سیلی زدند
دم به دم یادوداع آخرم
یاد آن در خون شناور پیکرم
سینه ام لبریز از رنج و محن
یادگاری دارم از او پیرهن
لحظه آخر منم در شور و شین
شادم از این که روم سوی حسین
با دل سوزان و مالامال عشق
می شوم من زینت شهر دمشق
یا (رضا )دست تو را گیرم ولی
تو بمان تا روز آخر با علی
هر که گریان گل پیغمبر است
روز محشر دستگیرش حیدر است
- شنبه
- 17
- اسفند
- 1398
- ساعت
- 13:58
- نوشته شده توسط
- ابوالفضل عابدی پور
- شاعر:
-
رضا یعقوبیان
ارسال دیدگاه