دهم امامم که قدم کمان کردند
چها به قلب من این دشمنان کردند
مرا حرامیها از خانه می بردند
بدون عمامه شبانه می بردند
دست مرا یارب از کینه می بندن
به پیش چشمانم قبر مرا کندن
با دیدن این صحنه با سر افتادم
به یاد نبش قبر اصغر افتادم
برده مرا دشمن در بزم می خاره
به یاد زینب هر دو دیده خونباره
دور و بر زینب دف می زدن ای وای
با خنده نامردا کف می زدن ای وای
******
شائق
اللّهم عجّل لولیک الفرج
- دوشنبه
- 19
- اسفند
- 1398
- ساعت
- 2:29
- نوشته شده توسط
- سادات
- شاعر:
-
محمود اسدی
ارسال دیدگاه