• جمعه 31 فروردین 03


متن شعر حضرت علی (ع) -(ای پرتو آفتاب از سایه تو)

1131
3

ای پرتو آفتاب از سایه تو
وی عرش بلند، کمترین پایه تو

ای کعبه قدُسیانْ دلِ آگاهت
وی قبله مسلمین ولادتگاهت

آنجا که مَلَک مِهْر علی می جوید
وانجا که خدا مدح علی می گوید

من مورم و بایدم به دندان بردن
ران ملخی پیشِ سلیمان بردن

اکنون که سر مدح علی را دارم
آن بِهْ که دو بیتی از بزرگان آرم

آنگونه که «مولوی» زند دم ز ولی
وآنگونه که «بو علی» کند مدح علی

آن عارف عارفان و مرآت علوم
کز بلخ به شام رفت و از شام به روم

نخلی که کتاب مثنوی میوه اوست
او لُبِّ لُبابِ علم و باقی همه پوست

در مدح علی دو بیتِ زیبا دارد
گر بر سر دیدگان نهی جا دارد:

«رومی نشد از سِرِّ علیکس آگاه
زیرا که نشد کس آگاه از سِرِّ اِله

یک ممکن و این همه صفات واجب
لا حَوْلَ وَلا قُوَّةَ اِلاّ بِاللّه»
«
حافظ» که زبان آسمان دانندش
یعنیکه «لسانِ غیب» می خوانندش

دیوان ورا نگاشته خامه حور
بر طارمِ سبزِ آسمان با خط نور

در مدح علی دو بیت زیبا دارد
گر بر سر دیدگان نهی جا دارد:

«در مذهب ما کلام حق، نادِ علیست
طاعت که قبول حق شود یادِ علیست

از جمله آفرینشِ کون و مکان
مقصود خدا، علی و اولادِ علیست»

آن مرد بزرگِ فکر و اندیشه «صَفی»
آن صوفی صافی صفا پیشه صفی

کز درس ولایتِ علی، آگاه است
با شعر مُفَسِّر کلام اللّه است

در مدح علی دو بیت زیبا دارد
گر بر سر دیدگان نهی جا دارد:

«از سِرِّ علیکه جز خدا آگاه است؟
کو نقطه تحتِ باء بسم اللّه است

چون نقطه کند تَنَزُّل از مرکزِ خوش
گردد الف آن که اوّلِ اللّه است»

استاد ابوالفرج به گوهر سُفتن
گفتا ز علی چه می توانم گفتن؟

از «بوالفرج» و «ابو علی» مضمونی
بشنو ز «ریاضی» و چه خوش معجونی:

با ذات خدا ذات علی مَمْسوس است
در مدح علی وِجْهِه یا قُدّوس است

در بین بشر «ابو علی سینا» گفت:
معقول علی، نوع بشر مَحْسوس است

آن عارف وارسته و آن مرد خدا
استاد جلالِ دینْ، هُمایی سَنا

آن بر صدف پاک فضیلت گوهر
وآن تاج طلایی به سَرِ شعر و هنر

در مدح علی دو بیت زیبا دارد
گر بر سر دیدگان نهی جا دارد:

«چون نامِ علی نام خدای اَحَد است
بسم اللّه و یا علی مَدَدْ، هم عدد است

وآنگاه به حق چو با علی گشت یکی
هر جا که علی مدد کند حق مدد است»

از شاعر ناشناس شعری دیدم
بوسیدم و چون دسته گل بوییدم:

«اوصاف علی به گفتگو ممکن نیست
گنجایش بحر در سبو ممکن نیست

من ذات علی به واجبی نشناسم
امّا دانم که مثل او ممکن نیست»

شعری ز «صغیر» اصفهانی دیدم
در اوج لطافت و روانی دیدم

مَعنیش بزرگ و لفظ آن مختصر است
شعری که «ریاضی» بپسندد هنر است:

«عمری ست که دم به دم علی می گویم
در حال نشاط و غم علی می گویم

تا حال علی گفتهام ان شاءَاللّه
در باقی عمر هم علی می گویم»

  • یکشنبه
  • 25
  • اسفند
  • 1398
  • ساعت
  • 22:43
  • نوشته شده توسط
  • ابوالفضل عابدی پور

برای بارگذاری فایل در سایت اکانت مداحی بسازید



ارسال دیدگاه



ورود با حساب گوگل

ورود کاربران