بیا مهدی! که برپا شد عزای عمه ات زینب
بده رخصت کنم مدح و ثنای عمه ات زینب
.
بیامهدی که ماهم جامه ی ماتم به تن کردیم
گرفته رنگ غم ماتمسرای عمه ات زینب
.
بیا مهدی معطر کن فضا را باحضور خود
عزاداران شود جمله فدای عمه ات زینب
.
بیا مهدی ببین در مجلس ماتم صف اندر صف
نشسته عاشقان زیر لوای عمه ات زینب
.
من از حین طفولیت شدم شاگرد این مکتب
که سرمشقم بوَد عمری وفای عمه ات زینب
.
حسینی هستم و هرگز درِ دیگر نخواهم رفت
به شاهان می کند شاهی گدای عمه ات زینب
.
بیا مهدی دو چشم ما ز غم بارانی است امشب
بیا و خود بخوان روضه برای عمه ات زینب
.
بیا ای روز و شب گریان٬ به غمهای اسیریّ اش
خط پایان ندارد آه و وای عمه ات زینب
.
مگر جدّت حسین آمد که از هر گوشه ی مجلس
به گوش دل رسد هر دم صدای عمه ات زینب
.
به یادم آمد آن دم که برادر را به مقتل دید
بلند از نای نی ها شد نوای عمه ات زینب
.
چو خم شد تا زند بوسه به رگهای گلوی او
به عالم زد شرر قدّ دوتای عمه ات زینب
.
دعای عشق را زینب میان خطبه گنجانده ست
ظهور توست مضمون دعای عمه ات زینب
.
بشیرا آرزو کن تا برای بیت بیت تو
برات کربلا باشد عطای عمه ات زینب
- پنج شنبه
- 29
- اسفند
- 1398
- ساعت
- 14:9
- نوشته شده توسط
- ابوالفضل عابدی پور
- شاعر:
-
سیدبشیر حسینی میانجی
ارسال دیدگاه