بغیر سلسله که روز و شب کنار من است
کسی نه هست مرا همدم و نه یار من است
.
کسی به گوشه زندان نمی کند یادم
انیس روز و شبم چشم اشگبار من است
.
جدا ز اهل و عیالم شدم به ظلم و ستم
که سالهاست وطن چشم انتظار من است
.
ز درد هجر عزیزان و کینه هارون
هزار زخم در این قلب داغدار من است
.
دلم ز غصه اگر گاه گاه می گیرد
هزار شکر که این فصل نوبهار من است
.
هر آنچه ر ا که زحق خواستم نصیبم شد
همیشه در دل من نور کردگار من است
.
مگو که محبس تاریک و پر نم است اینجا
خوشم که محفل وصل من و نگار من است
.
دلم به گوشه زندان خوش است و راز ونیاز
رضای حضرت حق برترین عیار من است
.
ز دردو غم نکنم شکوه راضی ام به قضا
و گرنه امر جهانی در اختیار من است
.
علو جاه مرا درک کی کنی مدهوش
قرار ثابت و سیاره از قرار من است
- پنج شنبه
- 29
- اسفند
- 1398
- ساعت
- 14:20
- نوشته شده توسط
- ابوالفضل عابدی پور
- شاعر:
-
محمد هوشمند
ارسال دیدگاه