عجب تصور تلخی!سیاه چال و سپیده
پراست سینه ی چاه از هزار آهِ کشیده
تو کیستی که مقامت نمیشود متصور
تو کیستی که خیالت شده ست حسرتِ دیده
اسیر علم تو چشمان پر تحیر عالم
گواه چشمه ی اعجاز تو لبان گزیده
چقدر نسل علی بودنت به چشم می آید
میان هق هق مسکوت و بغضهای چکیده
تورا چگونه گرفته ست در محاصره،زنجیر
که قامتت شده هم قامت کمان خمیده
هجوم زخم زبان از زبان تیره تباران
نحیف کرده تورا ای هلال رنگ پریده
هزار بار شکستی به یاد خاطره ی در
هزار بار بریدی به یاد حلق دریده
چه سرنوشت غریبی رقم زدند برایت
تویی که حامل جسمت دری ست نیمه بریده
- پنج شنبه
- 29
- اسفند
- 1398
- ساعت
- 14:45
- نوشته شده توسط
- ابوالفضل عابدی پور
- شاعر:
-
عالیه رجبی
ارسال دیدگاه