پس از تو خون،به دل بچّه ها شد و دیدم
پس از تو جان عزیزت فدا شد و دیدم
در این دقایق آخر به یاد گودالم
که سینه ی تو پر از ردّ پا شد و دیدم
کنار پیکر تو فاطمه زمین افتاد
کنار جسم تو گرم دعا شد و دیدم
دلم به یاد مدینه شکست آندم که
برای کشتن تو کوچه وا شد و دیدم
تو نیزه خوردی و من بند آمده نفسم
سنان به پهلوی تو جابجا شد و دیدم
دم غروب سرت را ز سینه ات کندند
ز گردن تو سر تو جدا شدو دیدم
پس از تو کوچه به کوچه همه مرا دیدند
پس از تو قاتل تو بی حیا شد و دیدم
پس از تو محمل بی پرده ای مرا دادند
پس از تو محرم زینب،چها شد و دیدم
سرم شکست به سنگ حرامیان؛دیدی
لبت به چوب عدو آشنا شد و دیدم
به شهر کوفه به اشک رباب خندیدند
به شهر کوفه چه غوغا به پا شد و دیدم
به روی نیزه سر شیرخواره را ای وای
که از دهان به سر نیزه جا شد و دیدم
نرفته از نظرم گوشه ی خرابه حسین
چگونه دختر تو بی صدا شد و دیدم
******
شائق
اللّهم عجّل لولیک الفرج
- جمعه
- 1
- فروردین
- 1399
- ساعت
- 5:45
- نوشته شده توسط
- سادات
- شاعر:
-
محمود اسدی
ارسال دیدگاه