امام هفتم ما سخت از نوا افتاد
اسیر مرد یهودیّ بی حیا افتاد
ز دست سندی بی دین تنش سیاه شده
زمین فتاد و ز افتادنش رضا افتاد
گمان کنم نتواند ز جا بلند شود
به روی خاک سیه چال،بی هوا افتاد
به استخوان تنش می رود فرو زنجیر
نفس نیامده در سینه،از صدا افتاد
شبیه مادر خود بی هوا لگد خورده
شبیه فاطمه با صورت او ز پا افتاد
شده ست ارث در این خانواده ضرب لگد
به یاد صحنه ی گودال کربلا افتاد
سنان به ترقوه ی شاه با سنان میزد
برای او غم مادر،و میخ جا افتاد
حرامزاده روی پیکرش قدم می زد
سرش جدا شد و جسمش جدا جدا افتاد
*******
شائق
اللّهم عجّل لولیک الفرج
- جمعه
- 1
- فروردین
- 1399
- ساعت
- 6:49
- نوشته شده توسط
- سادات
- شاعر:
-
محمود اسدی
ارسال دیدگاه