در کنج زندان بلا غم خورده بودی
زخم زبان با قامت خم خورده بودی
شاهد همین زنجیرهای گردن تو
با ناسزا مشت و لگد هم خورده بودی
مانند زهرا مادرت در کنج زندان
چندین دفعه سیلی مُحکم خورده بودی
چشم و سر و ابرو و یک ساق شکسته
شد حاصل مشتی که هردم خورده بودی
رنگین کمان زخم داری روی پیکر
انگار صدمه جای عالم خورده بودی
شکر خدا قاتل نبرد انگشترت را
دشمن نبرد از پیکرت پیراهنت را...
- شنبه
- 2
- فروردین
- 1399
- ساعت
- 1:3
- نوشته شده توسط
- ابوالفضل عابدی پور
- شاعر:
-
محمد حبیب زاده
ارسال دیدگاه