اندر این محبس که جانم بر لب است 
ذکر من یا حی و یارب و یارب است 
. 
بی کس و تنها در این زندان تار 
بیقرار و غمزده دور از دیار 
. 
غصه ها شمع شب تارِ من است 
کنده و زنجیر غمخوارِ من است 
. 
بر خدای خود توکل میکنم 
گاه بر زینب توّسل میکنم 
. 
عمه ام درمانده را مشگل گشاست 
نام او بر درد بی درمان دواست 
. 
دوش این ناله سپردم بر صبا 
جان به لب آمد کجایی ای رضا 
. 
پیش من ای نور چشمانم بمان 
روضه ای از مادرم زهرا بخوان 
. 
روضۀ رخسارۀ نیلی بخوان 
از رخ نیلی و از سیلی بخوان 
. 
شاید از یُمنش دلی آباد شد 
شاید این پر بسته هم آزاد شد 
                    
                    
                
                - شنبه
- 2
- فروردین
- 1399
- ساعت
- 21:33
- نوشته شده توسط
- ابوالفضل عابدی پور
- شاعر:
- 
                            حاج افشین بابک اردبیلی

 
                 
                 
                
                 
  
   
  
  
  
  
  
  
                                 
                                 
                                 
                                 
                                 
                                
 
     
     
     
     
                
                
ارسال دیدگاه