• دوشنبه 3 دی 03

 احمد ایرانی نسب

متن شعر غزل خدا -(به روی دست آوردم دل غم پرور خود را)

661
1

به روی دست آوردم دل غم پرور خود را
صدف از سینه اش بیرون کشیده گوهر خود را

دلم را ساده اندیشانه از پیکر در آوردم
چنان اندیشه ای که اشعری انگشتر خود را

من آن طفل پریشانم که در بازار تنهایی
چنان سرگرم شد ، گم کرده حتی مادر خود را

و روز حشر ، مانند مسلمانی که از غفلت
به جمع انبیاء نشناخته پیغمبر خود را

منم آن واعظی که سالها با نان دین خوردم
شبیه موریانه پایه های منبر خود را

جهان دار مکافات است، جو ، گندم نمی گردد
کلونی خسته ام ، هر بار میکوبم در خود را

به جای نافله با شعرهایم توبه میخوانم 
به اشک خویش میشویم تمام دفتر خود را

سرم بر شانه ی مُهر است ، در آغوش سجاده
و غسلِ اشکهایم میکنم پا تا سر خود را
 
بر این سجاده ی تب دار از شرم پشیمانی
میان سجده چون ققنوس سوزاندم پر خود را

به این امید که جان می دهم در بین آغوشت
کشاندم تا سحر این سجده های آخر خود را

  • پنج شنبه
  • 7
  • فروردین
  • 1399
  • ساعت
  • 16:29
  • نوشته شده توسط
  • ابوالفضل عابدی پور

برای بارگذاری فایل در سایت اکانت مداحی بسازید



ارسال دیدگاه



ورود با حساب گوگل

ورود کاربران