تو آمدی که بفهمیم کارمان لنگ است
میان ما و حقیقت هزار فرسنگ است
به طرز پرچم بالای گنبدت گفتی
که رنگ خون خداوند سرخ پررنگ است
تو آمدی که ز صلح حسن دفاع کنی
حسین ذهن من اما همیشه در جنگ است
گلوی اصغر تو قطره قطره ثابت کرد
که باغ گل بشود غنچهای که دل، تنگ است
غلط شنید تورا گوش های کر یک عمر
وگرنه ذکر تو موسیقی اش خوش آهنگ است
چگونه بگذرد از این مسیر ،آیینه
که دامن همهی کودکان پُراز سنگ است
به مکتبی که شروعش هدایت حُر شد
کلاس غیرت عباس، آخرین زنگ است
به ضرس قاطع کرب و بلا جهان فهمید؛
برای شیعه حسین اسم نیست، فرهنگ است
- شنبه
- 9
- فروردین
- 1399
- ساعت
- 14:57
- نوشته شده توسط
- ابوالفضل عابدی پور
- شاعر:
-
مهدی رحیمی زمستان
ارسال دیدگاه