• جمعه 14 اردیبهشت 03


بحر طویل برای روز عاشورا (الا ای قوم ، من جان محمد روح قرآنم)

16821
27

  الا ای قوم ، من جان محمد روح قرآنم ولی الله اعظم شهریار ملک امکانم زعیم و رهنما و ناخدای ملک توحیدم امام و پیشوا و مقتذای اهل ایمانم نمازم،روزه ام،حجم،قیامم،سجده ام،رکنم صغایم،مروه ام،سعیم،صراط و حشر و میزانم پیمبر جد و بابم حیدر است و مادرم زهرا برادر مجتبی خود میر و سالار شهیدانم قدر عبدی است پابستم ، قضا تیغی است در دستم فلک آواره کویم ، ملک گهواره جنبانم حدید و صافات و مومن و والفجرو الرحمن دخان و زخرف ویاسین وفتح و آل عمرانم حسین بن علی باب النجاه عالم خلقت نبی را جان شیرین ، شیر حق را شیره جانم گر از توحید می گویید ، من خود روح توحیدم گر از قرآن گواه آرید ، من خود روح قرآنم ذبیح الله و ثارالله و عین الله و وجه الله چراغ دین و کشتی نجات و فلک ایمانم من از شوق شهادت سینه پیش تیغ بگشودم و گرنه نیست کس در کل خلقت مرد میدانم اگر یک حمله آرم همچو باران بر زمین ریزد سر و دست و تن وپا از دم شمشیر برانم گهی رعدم ، گهی برقم ،گهی خشمم، گهی قهرم گهی دریا، گهی طوفان ، گهی سیل خروشانم اگر دریایی از لشگر شود این دشت ، موسایم وگر این سرزمین از دیو پر گردد سلیمانم من از روز ازل با خالق خود بسته ام عهدی که عطشان باشم و آب از دم شمشیر بستانم خدای کعبه و پیغمبر او نیز می داند که عاشوراست روز حج خون و عید قربانم گر از سم ستوران بشکند هم سینه هم پشتم به حق دوست هرگز نشکند با دوست پیمانم اگر چشمی بگردانم سری بر تن نمی ماند همان شمشیرها در دستتان باشد به فرمانم به تیر و نیزه و تیغ و سنان و سنگها گفتم که من در قلزم خون عاشق زخم فراوانم اگر شمشیرها تان کند گشته نیزه بشکسته بیایید و کنید از چارجانب سنگ بارانم زنید آنقدر زخم از تیر و تیغ و نیزه و سنگم که در گودال نشناسند اطفال پریشانم نمی گویم دهید آبم ولی آنقدر می گویم که از سوز عطش آتش گرفته کام عطشانم مگر این آب مهر مادرم زهرا نمی باشد اگر هم نیستم فرزند پیغمبر، مسلمانم بود مهمان گرامی هر که باشد ای ستمکاران اگر اینک مسلمانم نمی دانید ، مهمانم برایم نامه بنوشتید تا مهمانتان گشتم زمین را لاله گون کردید از خون جوانانم کنار نعش فرزندم همه دیدند اشکم را به جای گریه خندیدند بر چشمان گریانم زچشم شیعیانم اشک ریزد تا صف محشر به یاد لحظه ای کز خون دل شد شسته دامانم نگیرم دل ، نبندم لب ، نپوشم چشم از جانان اگر صد بار جان از کف دهم در راه جانانم سر نیزه سرم با خواندن قرآن چنین گوید که حتی با سرببریده قرآن را نگهبانم لبم بر مرگ می خندد ، ولی گرید اگر چشمم به یاد زینب و فردای زینب اشک افشانم   غلامرضا سازگار (میثم) 

  • چهارشنبه
  • 26
  • مهر
  • 1391
  • ساعت
  • 3:40
  • نوشته شده توسط
  • مرتضی پارسائیان

برای بارگذاری فایل در سایت اکانت مداحی بسازید



جوادی

قدردانی
با سلام و تشکر از شما اجر شما با سالار شهیدان

دوشنبه 12 آبان 1393ساعت : 09:36

ارسال دیدگاه



ورود با حساب گوگل

ورود کاربران