بر در این خانه می آیم که این در بسته نیست
هر دری هم بسته باشد این در آخر بسته نیست
خانه ی موسای ی کاظم قبله ی حاجات ماست
چشمهایش بر گدای زار و مضطر بسته نیست
دست را وا کن بگیر از دستهایش کیسه را
چشم را وا کن ببینی غیر زر در بسته نیست
او کریم است و کریمان ریزه خوار خوان او
تا ابد این سفره ی دردانه پرور بسته نیست
کاظمین و مشهد و شیراز و قم در چار سمت
مرز ها در کشور موسی ابن جعفر بسته نیست
گندمی از گوشه ی صحنش برایم کافی است
در حریم قدسی اش بال کبوتر بسته نیست
از غل و زنجیر حرفی هم نباشد باز هم
روضه های رنج هایش آنچنان سربسته نیست
روضه تکرار گریزِ سوزناک کوچه است
دست موسی بسته یعنی دست حیدر بسته است
- جمعه
- 15
- فروردین
- 1399
- ساعت
- 6:37
- نوشته شده توسط
- محدثه محمدی
- شاعر:
-
سید حسن رستگار
ارسال دیدگاه