من پاك سلاله حسينم
زهراي سه ساله حسينم
گنجي به دل خرابه شام
در شام شدم سفير اسلام
من زينب ديگر حسينم
من سوره كوثر حسينم
روح شرف و قيام دارم
يك كرب و بلا پيام دارم
نور شهداست هاله من
شمشير خداست ناله من
احيا گر عشق و شور و حالم
قرآن حسين خط وخالم
عشق آمده ير فراز از من
عباس كشيده ناز از من
گردونه صبر پاي بستم
گلبوسه حور روي دستم
از وادي كربلا خروجم
تا شام بلا چهل عروجم
ماه رخ من كه بي قرينه است
خورشيد گرفته مدينه است
هر چند كه دختر حسينم
آئينه مادر حسينم
بگذاشته بر تنم نشانه
كعب ني و سنگ و تازيانه
صد كوه بلا به دوش بردم
خم گشتم و سر فراز مردم
عالم همه كربلاي من بود
زينب سپر بلاي من بود
من ياس كبود باغ نورم
در خاك خرابه نخل طورم
نفرين هماره باد بر شام
وا... مرا زدند در شام
كرند زغم كباب ما را
بستند به يك طناب ما را
با آنكه عزيز بو ترابم
بردند به مجلس شرابم
آنشب كه پدر به خوابم آمد
خورشيد سحر به خوابم آمد
لب تشنه به خواب ، آب ديدم
گمگشته خود به خواب ديدم
جان كرده چه كس نثار حق؟
من خورشيد كه ديده در طبق؟من
ن حنجر پاره پاره ديدم
در دامن خود ستاره ديدم
از ديده بسي گهر گرفتم
چون روح و را به بر گرفتنم
با گريه عقيق سرخ سفتم
حرف رل خود به دوست گفتم
كي حسن تو آيت خدائي
كار تو هميشه دلربائي
بگذار سرت به بر بگيرم
يك بوسه بگيرم و بميرم
يك بوسه گرفت و داد هستش
افتاد سر پدر ز دستش
بر چرخ ، بلند اين ندا شد
بلبل به كنار گل فدا شد
يك بويه گرفت و گفت بدرود
اين كمال و عاشقي بود
حاج غلا مرضا سازگار(ميثم)
- پنج شنبه
- 27
- مهر
- 1391
- ساعت
- 5:57
- نوشته شده توسط
- مرتضی پارسائیان
ارسال دیدگاه