• دوشنبه 17 اردیبهشت 03


متن شعر جانبازان -(شرمنده‌ام دلاور ، گر دست و پا نداری)

609
1

شرمنده‌ام دلاور ، گر دست و پا نداری
اما در اين زمانه ، معناى اقتداری

رفتی به جنگ دشمن از بهر حفظ میهن
من هرچه دارم از توست از من بگو چه داری؟

جز یک دل شکسته، بی دست و پا و خسته
گرچه شدی فراموش، اما تو ماندگاری

خاک وطن به همت، از دشمنان گرفتی
نگذاشتی که حتیٰ دشمن بَرد غباری

کردی حماسه در خوندر جنگ دشمن دون
در کوه و دشت و هامون، الحق که افتخاری

تو يادگار جنگی، جنگیِ بی تفنگی
رزم‌آوری زرنگی، هر چند پا نداری

پای تو روی مین از مردانگی شد از کف
آرامشی که داریم ، از توست یادگاری

از دل نرفته‌ای تو گر دل‌شکسته‌ای تو
با آنکه خسته‌ای تو چون کوه استواری

گویم من از زبانت از نایِ نیمه جانت
بر مردم زمانت، بی هیچ انتظاری:

ماییم و قلب پرخون افسانه‌ایم و افسون
لیلای گشته مجنون ما را مبین به خواری

(ساقی) چسان توانی ، در عین ناتوانی
شعری خجسته خوانی کز سر برد خماری

  • شنبه
  • 23
  • فروردین
  • 1399
  • ساعت
  • 1:45
  • نوشته شده توسط
  • ابوالفضل عابدی پور

برای بارگذاری فایل در سایت اکانت مداحی بسازید



ارسال دیدگاه



ورود با حساب گوگل

ورود کاربران