• دوشنبه 3 دی 03

 امیر عباسی

شعر ماجرای هدیه آوردن پیراهن از طرف خداوند متعال برای امام حسین(ع) -(عاشقان بی قرارِ کوی یار)

982
2

عاشقان بی قرارِ کوی یار
نَقل گشته این روایت در بِحار

اُمّ سَلْمه گفت دیدم که رسول
جامه ای پوشاند بر سبطِ بَتول

خیره بر آن جامه شد چشمانِ من
چون که دنیایی نبود آن پیرهن

پس بگفتم ای رسول کردگار
ای همه عالم به پیشَت خاکسار

ای به سویت دیده حاجات ناس
گو مرا از چیست جنس این لباس

گفت این از ذات ربُّ العالَمِین
هدیه ای باشد به فرزندم حسین

گرچه این جامه به ظاهر فرشی است
امّ سَلْمه این لباسی عرشی است

هست این نیکو لباسِ بس جمیل
تار و پودش از دو بال جبرئیل

گریز روضه :point_down:

یا محمد ای رسول کبریا
تو کجا بودی به دشت کربلا

تا ببینی زان لَعینانِ پَلید
نور عینت چه مصیبت ها کشید

نور عینت سینه چاک اُفتاده بود
این حُسینت روی خاک اُفتاده بود

نه عِمامه ، نه عَبا نه پیرهن
پیکر او لاله گون و بی کفن

مانده بود آن کوکب گیتی فروز
بی کفن در بِین آن مقتل سه روز

عاقبت بر آن شه خونین بدن
وای بر من ، بوریایی شد کفن

  • چهارشنبه
  • 3
  • اردیبهشت
  • 1399
  • ساعت
  • 19:47
  • نوشته شده توسط
  • علیرضا گودرزی

برای بارگذاری فایل در سایت اکانت مداحی بسازید



ارسال دیدگاه



ورود با حساب گوگل

ورود کاربران