• یکشنبه 4 آذر 03

 امیر عباسی

شعری تقدیم به ساحت مقدس امام مجتبی علیه السلام -(ای فدای لطف بی پایان تو)

462

ای فدای لطف بی پایان تو
ای خلایق بنده احسان تو
نور حق در چهره رخشان تو
آفرینش ریزه خوار خوان تو
عالم ایجاد در فرمانِ تو
یاحسن دست منو دامانِ تو


تو کریمی و دو عالم سائلت
مَجمعِ اولاد آدم سائلت
حاتم و صدها چون حاتم سائلت
هر کریم و هر مکرّم سائلت
خازنِ فردوس هم دربان تو
یاحسن دست منو دامانِ تو


قبله خوبان عالم کوی تو
کعبه و میقات زمزم روی تو
بخشش و لطف و کرامت خوی تو
گل شکفته می شود از بوی تو
کِی شود حاصل مرا عرفان تو؟
یاحسن دست منو دامانِ تو


ماه رخسارت همه نور است نور
از تَجلّای رُخَت شد طور ، طور
مصحف مدح تو انجیل و زبور
دیده بی اشک بر تو باد ، کور
عاشقان مدهوش و نیمه جانِ تو
یاحسن دست منو دامانِ تو


هر چه هست و نیست یکسر مَست توست
آسمان هم خود به رتبه پست توست
من که باشم یک جهان پا بست توست
اختیار جان من در دست توست
جان من گویی است در میدان تو
یا حسن دست منو دامان تو


ناسزا گو را تو احسان می کنی
از کرم کافر ، مسلمان میکنی
خار را سَروِ خرامان می کنی
درد عالم را تو درمان میکنی
ای خوش آن دردی که شد دَرمان تو
یاحسن دست منو دامانِ تو


ای غم پنهان تو در هر دلی
ای که حلّال تمام مشکلی
ای که دریای کرم را ساحلی
ای که نخل آرزو را حاصلی
وای از آهِ دلِ سوزانِ تو
یاحسن دست منو دامانِ تو


یابن الزهرا ای امامِ مجتبی
یا ولیَ الله ، سِبطِ مصطفیٰ
از جفای جُعده آن خصم خدا
قاتلت هرچند شد زهر جفا
داغ دیگر چنگ زد بر جانِ تو
یاحسن دست منو دامانِ تو


عمری ، ای عمّامه غم بر سَرت
عمری ، ای ارض و سما خاک درت
با دل محزون و قلب مضطرت
خونِ دل خوردی به یاد مادرت
مُدّعایم دیده ی گریان تو
یاحسن دست منو دامانِ تو


در حضورت ای نگار مهجبین
ای زِ سر تا پا امیرُالمؤمنین
اشک شد با دیدگانِ تو عَجین
فاطمه اُفتاد بر روی زمین
دیده شد آن صحنه با چشمان تو
یاحسن دست منو دامانِ تو


از ستم خانه نشین شد آن ولی
پاسخ مَظلوم بر غم شد ، بَلی
لیک با آن غصّه های منجلی
می زد آتش بر دلِ خونِ علی
گریه های مخفی و پنهان تو
یاحسن دست منو دامانِ تو

  • چهارشنبه
  • 3
  • اردیبهشت
  • 1399
  • ساعت
  • 20:55
  • نوشته شده توسط
  • علیرضا گودرزی

برای بارگذاری فایل در سایت اکانت مداحی بسازید



ارسال دیدگاه



ورود با حساب گوگل

ورود کاربران