قبر باقر بی چراغ است نور بارانش کنید
یادی از درد دل و غمهای دورانش کنید
شمع دل خاموش اگر شد پرتو افشانش کنید
شعله آهی بیارید و فروزانش کنید
قبر باقر بی چراغ است نور بارانش کنید
یادی از درد دل و غمهای دورانش کنید
دل که مرد از بی غمی دیگر نمی ارزد به هیچ
زلف او را یاد آرید و پریشانش کنید
قبر باقر بی چراغ است نوربارانش کنید
یادی از درد دل غمهای دورانش کیند
حرمت غم را نگهدارید ای دلدادگان
روز و شب گرد سرش گردید و مهمانش کنید
قبر باقر بی چراغ است نور بارانش کنید
یادی از درد دل و غمهای دورانش کنید
نیست تاب چشم زخم آن ماه مهر افروز را
تا نبیند روی او را ماه پنهانش کنید
قبر باقر بی چراغ است نوربارانش کنید
یادی از درد دل غمهای دورانش کیند
ای طبیبان ای شما با درد و درمان آشنا
نرگس او سخت بیمار است درمانش کنید
قبر باقر بی چراغ است نوربارانش کنید
یادی از درد دل غمهای دورانش کیند
ماه گردون خواستار حرمت درگاه اوست
گر سراز فرمان بپیچد گوی چوگانش کنید
قبر باقر بی چراغ است نوربارانش کنید
یادی از درد دل غمهای دورانش کیند
اختر شبگرد دارد آرزوی خدمتش
یک دو روزی خاک بوس کی جانانش کنید
قبر باقر بی چراغ است نوربارانش کنید
یادی از درد دل غمهای دورانش کیند
کیست جانان حضرت باقر امام پنجمین
جان خود را از سر رغبت به قربانش کنید
قبر باقر بی چراغ است نوربارانش کنید
یادی از درد دل غمهای دورانش کیند
خفته در لبهای او صد چشمه آب حیات
کام خود را بهره ور از آب حیوانی کنید
شاعر : مجاهد پروانه
- جمعه
- 28
- مهر
- 1391
- ساعت
- 23:2
- نوشته شده توسط
- سید محسن احمدزاده صفار
ارسال دیدگاه