تو با عمل یاریِ دین نمودی
یارِ امیرِ مؤمنین تو بودی
زِ ضعفِ تن رسید جان بر لبت
وای به احوالِ دلِ زینبت
چو لاله پرپر اوفتاده بودی
میان بستر اوفتاده بودی
آه کِشی ، تو با دلِ شکسته
نافله های تو شده نشسته
دلِ علی به دَرْدْ پیوستْ شد
قنوت تو از چه به یک دست شد؟
بسکه رُخَت گشته از این ضعف ، زرد
بسکه تمام بدنت داشت درد
تمام هستت اوفتاد ، ای وای
شانه ز دستت اوفتاد، ای وای
دو ماه و أَندی ای فروغ مکتب
شانه نکرده ای تو موی زینب
گفت چرا زار و پریشان شدی
چرا چُنین لاغر و بی جان شدی
من دلبر و غمپرور تو هستم
حرفی بزن من دختر تو هستم
بگو که در کوچهٔ غم چه ها شد
بگو چرا قامت تو دو تا شد
بگو چرا صورت تو کبود است
ماهِ علی ، گناهِ تو چه بوده است
بگو چرا عدو به هر بهانه
زد به تو با غلاف و تازیانه
کاش خدا تو را زِ ما نگیرد
کاش که زینب از غمت بمیرد
کاش که من هم ز تو إِرثی بَرَم
کاش بلای یار بر جان خَرَم
کاش شوم چون تو کبود و نیلی
کاش خورم به راه عشق سیلی
کاش شوم غریب و دلشکسته
کاش شود نافله ام نشسته
کرد دُعا و گَشت چرخِ ایّام
شد خودِ او کعبهٔ رنج و آلام
از روی تَل دید سری جدا شد
سِپَس گلِ گلشن نیزه ها شد
دید کنار علقمه یاس را
به خاک و خون پیکر عبّاس را
دید که یک طفل به دستِ بابا
به موجی از خون بزند دست و پا
دید به میدان همه شور و غوغاست
جسم علي اکبرش إِرباً إِرباست
داشت به دل سوز و به لَبْهاش آه
رفت به زحمت به سوی قتلگاه
از غم یارِ خود همه ناله بود
قتلگهش دشتِ پر از لاله بود
مَقتل او سوز به سینه دهد
بوی گل یاس مدینه دهد
حسینْ ، ای لالهٔ سرخ پرپر
زیارتت قبول ای برادر
تو گوئیا همدم دلبر شدی
به قتلگه زائر مادر شدی
برای من بگو زِ حال مادر
ز قامت همچو هلالِ مادر
غمش به چَشم قابل شهود است؟
هنوز روی مادرم کبود است؟
هنوز هم ز تو گرفته بُد رو؟
هنوز بود دستِ او به پهلو؟
هنوز رنگ صورتش پریده؟
هنوز قامتش بُوَد خمیده؟
آه که داغ جانفزای عترت
جگر بسوزاند از اهل غیرت
خدا به سوز ناله های یارب
به دانه دانه های اشک زینب
مرا گدای بیت هل أَتیٰ کن
گریه کن سَیّدَةُ النّسا کن
عنایتی که قدر آن بدانم
گدای کوی فاطمه بمانم
- شنبه
- 6
- اردیبهشت
- 1399
- ساعت
- 21:14
- نوشته شده توسط
- علیرضا گودرزی
- شاعر:
-
امیر عباسی
ارسال دیدگاه