• سه شنبه 15 آبان 03

 سید پوریا هاشمی

شعری تقدیم به ساحت مقدس امام زمان(عج) -(برای خاک پای دوست سربه درد میخورد)

642

برای خاک پای دوست سربه درد میخورد
برای عاشقی فقط جگر به درد میخورد
سوی کریم آمدن بدون پر نمیشود
بده پری که در هوات پر بدرد میخورد
شکستن دل مرا به گردنت بگیر زود
که وقت درد دل دوچشم تر به درد میخورد
کمی زخون دل برای من هنوز مانده است
قبول کن کم مرا اگر به درد میخورد
به جمکران که میروم به عرش هم رسیده ام
برای سیرتا خدا سفر به درد میخورد

شب آمد و تب وصال روی جان ما نشست
زمان به انتظار صاحب الزمان ما نشست

شبی که قدر را به هم طرازیش کشیده است
شبی که جبرئیل هم به سامرا رسیده است
شب است و تا اذان صبح پلک هم نمیزنیم
قرار عاشقی ما حوالی سپیده است
بنا شده که غرب را به زیر دین خود برد
اگر امام ما زنی ز روم برگزیده است
به مادر پیمبران کشیده مادرت اگر
کسی دراو نشانه های مادری ندیده است
نُریدُ أن نَمُنّ خواندی و همه خبر شدند
خدا تورا برای یک قیامت آفریده است

تو از مسیح برتری مسیح هم گدای توست
اگر که مرده زنده میکند به اقتدای توست

بنای جلوه کن شبی برایمان اگرکه شد
سری بزن به ما میان جمکران اگر که شد
رسالت پیمبرانه وعده ظهور توست
ببخش جان به وعده پیمبران اگرکه شد
شبیه مرعشی عقیق خویش را به ما بده
فقیر را به تخت سلطنت رسان اگرکه شد
میان راه گم شدم که سید احمدم کنی
بیا دوباره راه را بده نشان اگرکه شد
به حج رسیده ام که باتو محرم حرم شوم
قرار ما غروب، زیرسایبان اگر که شد

اگرچه راه بسته شد منا بدست آمده
ثواب حج ز انتظار ما بدست آمده

اگرچه با گناه باخدا شدن نمیشود
نگو به بی پناه ها گدا شدن نمیشود
نخواه تا به خانه کسی به جزشما رویم
نخواه چون فقیر جز شما شدن نمیشود
زمین که میخوریم با دمت بلند میشویم
به جز تو هیچکس عصای پاشدن نمیشود
تو لطف کرده ای که ما سریع جاگرفته ایم
وگرنه بین خیمه ی تو جا شدن نمیشود
دوبار گریه کردنت به صبح و شب نشانه ایست
که داغدار غیر کربلا شدن نمیشود

به اعتبار حرف تو به عشق خو گرفته ایم
شب ولادت است و روضه عمو گرفته ایم

عمو نگو بگو پرنده ای که پر شکسته شد
کنار نخل رفت و شاخه با ثمر شکسته شد
عمود یک تجسم خجالت از رباب بود
زشرم مشک پاره بود اگر که سرشکسته شد
چقدر استخوان او به ضرب تیرها شکست
چقدر تیر رفت و بین چشم تر شکسته شد
سری به روی خاک رفت و روی دامنی رسید
و بغض مادری ز دیدن پسر شکسته شد
نفس زنان رسیده آفتاب در کنار ماه
چه دیده که به محض آمدن کمرشکسته شد

عمود خیمه را کشید.. اوج غربت است آه
زمان غارت و زمان هتک حرمت است آه

  • یکشنبه
  • 7
  • اردیبهشت
  • 1399
  • ساعت
  • 18:57
  • نوشته شده توسط
  • علیرضا گودرزی

برای بارگذاری فایل در سایت اکانت مداحی بسازید



ارسال دیدگاه



ورود با حساب گوگل

ورود کاربران