"دوستت دارم"همین جمله خدا..ارزانی ات
باز هم دعوت نمودی،آمدم مهمانی ات
از تضّرع بهره ای اصلاً ندارم یا کریم..
گریه را یادم بده تا ڪه شوم بارانی ات
پرده پوشی کن که محتاجِ نگاهِ ویژه ام
مسئلت دارم دوباره رحمتِ پنهانی ات
من همان عبد فراری ام که خسته آمدم
پس بغل کن تا شوم در این فضا..زندانی ات
هیچڪس دیگر نمانده تا که یاری ام کند
یاری ام کن ای فدایِ خصلتِ رحمانی ات
هدیه ای بهرت ندارم غیر این بارِ گناه
جانِ من حتّی نباشد لایقِ قربانی ات
مختصر روزه گرفتم یادم آمد از "حسین"
گفتم آقاجان فدایِ حنجرِ عطشانی ات
روضه هایت را شنیدم گریه کردم بی امان
می دهد آخر نجاتم ذرهّ ای دربانی ات
- سه شنبه
- 9
- اردیبهشت
- 1399
- ساعت
- 10:37
- نوشته شده توسط
- ابوالفضل عابدی پور
- شاعر:
-
محسن راحت حق
ارسال دیدگاه