تو رفته ای و به راهت دو چشم تر مانده
دوباره از تو نگاهم چه بی خبر مانده
هنوز همسفر بادهای دنیایم
شبیه شاعری هستم که دربدر مانده
در انتظار تو بودند حال و پیر شدند
جوانه های به خدمت رسیده فرمانده
نگاه ملتمس من بسوی پنجره است
دعای عهد و فرج ها به پشت در مانده
برای اینکه نگاهم به خیمه ات افتد
دو چشم ناز و خمارم چه منتظر مانده
ستاره تا که بچینم از آسمان نگات
شب سیاه دلم در پی سحر مانده
بگو برای عیادت نیا به خانه ما
شفا گرفته ز دستش مریضِ درمانده
بیا که کاسه ی صبرم ز شوق لبریز است
دلم به عشق تو آدینه ها سحرخیز است
- چهارشنبه
- 10
- اردیبهشت
- 1399
- ساعت
- 22:2
- نوشته شده توسط
- ابوالفضل عابدی پور
- شاعر:
-
حسین جعفری
ارسال دیدگاه