• جمعه 10 فروردین 03

 امیر عباسی

شعر ولادت پیغمبر اکرم و امام صادق صلوات الله علیهما -(هفده ما ربیع روزِ عطا و کَرم است)

568

هفده ما ربیع روزِ عطا و کَرم است
روزِ نابودیِ آتشکده هایِ ستم است
روزِ نازل شدن برکت و خَیرُ النِّعم است
از عنایات خدا هر چه بگوییم کم است
آمده آیتی از مصحف حیِّ ناطق
هم رسول مدنی هم گلِ زهرا صادق


اهلِ عالم شده خشنود مبارک باشد
پرتوِ طالعِ محمود مبارک باشد
عیدِ فرخنده و مسعود مبارک باشد
قدمِ پاکِ دو مولود مبارک باشد
آمده آیتی از مصحف حیِّ ناطق
هم رسول مدنی هم گلِ زهرا صادق


آید از سوی سما زمزمه ی روحانی
از مَهِ قدر شده لیله ی جان نورانی
کارِ بلبل شده از شوق ترانه خوانی
لاله مشغول به اعجازِ شمیم افشانی
آمده آیتی از مصحف حیِّ ناطق
هم رسول مدنی هم گلِ زهرا صادق


ای نسیمی که طَرَبناکی و خوشحالی و شاد
از قدومِ دو وَلیُ الَّه و دو زینُ العباد
زین نِعَم ،دم همه دم با دم و شور و فریاد
خلق را بانگ بزن روزِ مراد است مراد
آمده آیتی از مصحف حیِّ ناطق
هم رسول مدنی هم گلِ زهرا صادق


دیده بگشوده به دنیا دو ستاره دو قمر
دو جمیل و دو جمال و دو خدا را مظهر
دو گلِ گلشن خلقت دو وجود اطهر
دو شفیعِ عرصات و دو ولیّ و رهبر
آمده آیتی از مصحف حیِّ ناطق
هم رسول مدنی هم گلِ زهرا صادق


نور بخشیده خدا از کرمش عالم را
جرعه نوشانده لبِ کوثر و هم زمزم را
هدیه بنموده به خلقت نِعَمِ اعظم را
هم امامِ ششم و هم نبی اکرم را
آمده آیتی از مصحف حیِّ ناطق
هم رسول مدنی هم گلِ زهرا صادق


چار عُنصر به ثنا لب به سخن باز کند
وصف از این دو گُلِ قدسی طَنّاز کند
صوتِ داوودیِ جان نغمه ی دل ساز کند
غزلِ عشق بخواند به جهان ناز کند
آمده آیتی از مصحف حیِّ ناطق
هم رسول مدنی هم گلِ زهرا صادق


شوره زارِ دلِ آفاق گلستان گشته
بوستانِ ستم و جهل نِیِستان گشته
پُر در افلاک ، طنینِ خوشِ قرآن گشته
این دو را ارض و سما دست به دامان گشته
آمده آیتی از مصحف حیِّ ناطق
هم رسول مدنی هم گلِ زهرا صادق


مستِ روی مَهِشان هر ملکِ عرش نشین
سائلِ درگهشان اهلِ سماوات و زمین
امشبی تذکره یِ عزّت و جاه و تمکین
هم زِ احمد بِسِتان هم ز امامِ ششمین
آمده آیتی از مصحف حیِّ ناطق
هم رسول مدنی هم گلِ زهرا صادق


خواهی ار کسب کنی از یَدِ اِکرام برات
خواهی ار راحتیِ روزِ حساب و عرصات
بِفِرست از دل و جانت به حصولِ برکات
هم به صادق صلوات هم به محمد صلوات
آمده آیتی از مصحف حیِّ ناطق
هم رسول مدنی هم گلِ زهرا صادق


این دو مولود پیام آورِ رحمت باشند
از سوی حق به اُمَم اعظمِ نعمت باشند
باغبانانِ گلستانِ سعادت باشند
تَرجمانِ کَرم و حلم و فضیلت باشند
آمده آیتی از مصحف حیِّ ناطق
هم رسول مدنی هم گلِ زهرا صادق


دو قمر رخ ، بِرُبوده ز فلک دل امشب
موجِ رحمت زده خَرگاه به ساحل امشب
میشود لطف به هر بنده و سائل امشب
همه ی لطفِ خدا آمده نازل امشب
آمده آیتی از مصحف حیِّ ناطق
هم رسول مدنی هم گلِ زهرا صادق


به لبِ حور و ملک زمزمه و مدح و ثناست
در سَما معرکه ی جام و می و باده به پاست
هر زبان در سخنِ مِدحت جانان گویاست
آید از عرش نسیمی که بسی روح افزاست
آمده آیتی از مصحف حیِّ ناطق
هم رسول مدنی هم گلِ زهرا صادق


آمده دینِ خدا را دو نفر احیاگر
جهل و آشوبِ زمین را دو عدالت گستر
دو عزیزِ دلِ زهرا دو حبیبِ داور
دو تجلیِّ عدالت دو علیِّ دیگر
آمده آیتی از مصحف حیِّ ناطق
هم رسول مدنی هم گلِ زهرا صادق


در چنین مَه که بساطِ خوشِ شادی برپاست
مدح خواندن ز دو مولود جمیل و زیباست
صله ی ذاکر و مدّاح که فیضی اعلاست
چون شما مُستمعان دست علی و زهراست
آمده آیتی از مصحف حیِّ ناطق
هم رسول مدنی هم گلِ زهرا صادق


یاس بر دوشِ زمین بارِ طرب بِنهاده
همه جا هست سخن از قدح و از باده
مَه ، نقابِ رخِ خود بر همگان بگشاده
بر همه جنّتیان فاطمه عیدی داده
آمده آیتی از مصحف حیِّ ناطق
هم رسول مدنی هم گلِ زهرا صادق


هر فرشته به کَفَش سوسن و نسرین دارد
با نوای خوشِ دل الفت دیرین دارد
هر که بینم سخن از مذهب و از دین دارد
سخن از دو ولیِ مکتب و آئین دارد
آمده آیتی از مصحف حیِّ ناطق
هم رسول مدنی هم گلِ زهرا صادق


بردنِ نام شما پِیک نوید و ظفر است
از قدومِ خوشتان سیزدهِ غم به در است
پرتوی حُسنِ شما بر شبِ گیتی سحر است
عرش چون هست ترابِ رهتان مفتخر است
آمده آیتی از مصحف حیِّ ناطق
هم رسول مدنی هم گلِ زهرا صادق


جانفدایِ خَمِ رَهزار شما اسماعیل
دست پرورده ی ایثارِ شما میکائیل
کُشته ی جلوه ی رخسارِ شما ازرائیل
بنده و خادمِ دربارِ شما جبرائیل
آمده آیتی از مصحف حیِّ ناطق
هم رسول مدنی هم گلِ زهرا صادق


داخلِ شعر شرف گشت دو مضمونِ بدیع
رتبه ی این دو بُوَد نزدِ خداوند رفیع
مرقدِ این دو ولی نعمت و والیِّ شفیع
هست در روضه و در خاکِ پُر اندوه بقیع
کاش قسمت بشود دیدنِ آن صحن و سرا
بعد از آن هم نجف و سامره و کرببلا


به بَرِ عرش رسد ناله و سوز و آهم
از زیادیِّ گُنَه گُم شده ای در راهم
نه در اوج وَرَعَم ، قعر نشینِ چاهم
عیدی از این دو وَلی ترکِ گُنَه میخواهم
کاش روزی بشوم نفس ذکی را غالب
فیضِ جان دادنِ در راهِ خدا را طالب


بارالها بدهد حقّ دو مولودِ سعید
قَسَمت بنده ی عاصی و گنه کار و پلید
گرچه در محضرِ پاکِ تو نیَم روی سپید
کرمی کن که شوم در رهِ قُربِ تو شهید
خواهشم را تو بخوان بار الها زِ دو عین
جان فدایم بِنَما در رهِ خود جانِ حسین

  • پنج شنبه
  • 11
  • اردیبهشت
  • 1399
  • ساعت
  • 17:3
  • نوشته شده توسط
  • علیرضا گودرزی

برای بارگذاری فایل در سایت اکانت مداحی بسازید



ارسال دیدگاه



ورود با حساب گوگل

ورود کاربران