برای واژه ی اوّل قلم مردّد شد
دوباره نام «حسین» از خیال او رد شد
نوشت اول خط بِسمهِ ربّ دشتِ بَلا
رسید مصرع بعد و همان که باید شد
گذاشت واژه ی لب تشنه را کنار «حسین»
به صفحه خیره شد و حال او کمی بد شد
رباب و آب و عَطَش را کنار هم آورد
به دست های عَلمدار هم عَلم آورد
عَلم بدست عَلمدار بود و حامل شد
مسیر خیمه به سوی فُرات کامل شد
میان معرکه عبّاس بود و مَشکِ پُرآب
پس از دو دست بریده، سه شعبه نازل شد
کنار عَلقَمه تیری به مَشک تا که رسید
عَمود سخت به فَرقش گرفت و قاتل شد
نشست چهره ی عبٌاس بر زمین بَلا
به او سلام فرستاد، مادرش زهرا
به سوی خیمه عَدو باز در کمین اُفتاد
کنون دوباره به دستش عَنان دین اُفتاد
«حسین» در دل میدان رسید و تنها بود
به ضرب نیزه و شمشیر بر زمین اُفتاد
به وقت ذِبحِ عظیم است مادرش آنجا
"بلندمرتبه شاهی ز صدر زین اُفتاد"
قلم کشیده به خون شد میان روضه ی او
دوباره وقت جنون شد میان روضه ی او
نوشت واژه ی سر را جدا ز واژه ی تن
دَمید بر دل میدان ز جامه مُشکِ خُتَن
رسید بر سر او خواهرش به سوز و گداز
نشست پیش برادر، گشود لب به سخن:
بگو چگونه بسازم به سوگ و ماتم تو؟
که تنگ آمده این سینه از عزای حسن
برادر از چه به این روز بی سر افتادی؟
بدون یاوَر و بی بال و بی پر افتادی؟
گرفت کار جهان، عقده ها ز حیدر بود
«حسین» در دل گودال بود و بی سر بود
زبانه های عطش در خیام می چرخرید
«حسین» چشمِ تَرَش روی نیزه مُضطَر بود
طنین نام «حسین» ست بین عرش و فلک
عزای ماتم او در جهان سراسر بود
رسید آخر شعر و قلم به صفحه نشست
گِریست از غم این روضه و ز غُصه شکست
- یکشنبه
- 14
- اردیبهشت
- 1399
- ساعت
- 17:48
- نوشته شده توسط
- علیرضا گودرزی
- شاعر:
-
علی حسینی
ارسال دیدگاه