دل از کمند فتنه شیطان رها شود
یک دم اگر به حُسن رخت مبتلا شود
ای غایب از نظر به نظر کی عیان شوی
بر دیدگان غبار رهت طوطیا شود
روشن ز نور روی تو ملک جهان ولی
عاجز از انکه حق وجودت ادا شود
شعرم شبیه آیه ی مُنزل شود اگر
در کوی وصف تو بنشیند گدا شود
زیباست آن ترانه که با واڑه ی وجود
هم نغمه با صدای قدوم شما شود
می آیی و جهان پر از اعجاز میشود
هر ذره ای ز خاک رهت کیمیا شود
می ترسم آن نماز شب چیره بر فراق
مثل نماز واجب صبحم قضا شود
در حسرتم به طاعت خوبان درگهت
قربان آن کسم که به نامت فنا شود
در آرزویِ خلوت روحانیِ توام
فیضی از آستان تو بر من عطا شود
از درگه مقدست ای نور هل اتی
لطف خدا روا به منِ بی نوا شود
دلداده ات شدم که کنی ذره پروری
ذره مگر به لطف تو بی منتها شود
وقتی تمام عمر ببازم که چون سگان
قلاده ام ز دست کریمت جدا شود
جز تو نباشدم به جهان یار و یاوری
حاجت مرا به دست کریمت دوتا شود
اول مرا ز بند منیت رها کنی
قسمت دگر زیارت کرببلا شود
راز دلت به هر کس و ناکس مگو(حسن)
حاجت تورا به دست کریمان روا شود
- دوشنبه
- 15
- اردیبهشت
- 1399
- ساعت
- 11:29
- نوشته شده توسط
- ابوالفضل عابدی پور
- شاعر:
-
حسنعلی بالایی
ارسال دیدگاه