شده ام سایه نشین قد و بالای تو من
ای بقربان تو و قامت رعنای تو من
.
میکِشد پَر به هوایت همه جا مرغ دلم
میشوم هر نفسی عاشق و شیدای تو من
.
کو به کو، خانه به خانه همه جا میگردم
دربدر در پِیِ ردّی زِ قدمهای تو من
.
روی چشمم شود آیا قدمی بگذاری؟...
تا شوم از دل و جان محو تماشای تو من
.
قائم المنتَظَری، پادشهِ منتظران
یوسف فاطمه ای، غرق تمنّای تو من
.
جلوهٔ خال لبت بُرده چنان دل زِ کفم...
مانده ام شام وسحر، خیره به سیمای تو من
.
دمبدم بر گل رُخسار تو گویم صلوات
عاشقم، عاشق رُخسار دلارای تو من
.
مُتجلّی شود از روی تو انوار جَلی
گشته ام دربدر چهرهٔ زیبای تو من
.
چشمهٔ (فیضی) و من تشنهٔ یک جرعه نگاه
برسم تا به لب ساحل دریای تو من
.
مِهر تو حَبل متین، عشق تو چون حِصنِ حَصین
شده ام سایه نشین قد و بالای تو من
.
.
- سه شنبه
- 16
- اردیبهشت
- 1399
- ساعت
- 11:31
- نوشته شده توسط
- ابوالفضل عابدی پور
ارسال دیدگاه