• یکشنبه 4 آذر 03

 سید پوریا هاشمی

متن شعر صاحب الزمان ادرکنی -(ابرم و شب به شب از هجر رخت می بارم)

1257

ابرم و شب به شب از هجر رخت می بارم
من به امید نگاهی است اگر بیدارم


بپذیری! نپذیری! کرمت را عشق است
 نه پی حاجتم آقا نه پی دینارم

دیده گر یار نبیند به چه دردی بخورد؟!
کور ماندم به امید سحر دیدارم

بدی از من!بدی از من !بدی از من بوده...
تویی و این همه خوبی منم و اقرارم


به زبان عاشقمو وقت عمل غافل تو
به زبان نوکرمو وقت عمل سربارم

تو چرا فکر منی؟! فکر من نالایق؟!
من که سرگرم خودم بودم و فکر کارم

روزه اش را تو گرفتی و به من مزد رسید
زحمتش را تو کشیدی که تقرب دارم

یابن حیدر! بطلب یک سحر ایوان نجف
دل من لک زده بهر پدر کرارم

یک سحر صحن ابالفضل غروبش گودال
کربلا خواسته ام در سحر و افطارم

گریه کردن ز شما!مرثیه خوانی از من..
خون ز چشمان تو میبارد و خون میبارم..

شمر اماده شد و جد تو چشمش وا شد
گفت یارب منم و زخم تن بسیارم!

 سر من را ببرد یا نبرد حرفی نیست
من پریشان عبور حرم از بازارم..

بوی زهرا ته گودال بلا پیچیده
خنجر امد به زبان گفت من ان مسمارم

  • سه شنبه
  • 16
  • اردیبهشت
  • 1399
  • ساعت
  • 14:14
  • نوشته شده توسط
  • ابوالفضل عابدی پور

برای بارگذاری فایل در سایت اکانت مداحی بسازید



ارسال دیدگاه



ورود با حساب گوگل

ورود کاربران