بگذار پا به پای دلم دربهدر شوم
چون عمرِ رفته آب روَم، مختصر شوم!
مهمان روضههای خودت کن به کوچهها
شاید کمی ز درد دلت باخبر شوم
آب از سرم گذشته، رخت را نشان بده
بگذار از نگاه تو دیوانهتر شوم
من روزِ نو شدم که دهی روزیِ نویی!
من شب شدم که در پی زلفِ تو سر شوم!
تو باز کردهای در و من بغض کردهام
جَلدَت شدم که بهر تو بیبال و پر شوم
آئینهی شکستهام اما به چشم خلق
از بس تو را نشان دهم اهل نظر شوم
قانون عشق با همه جا فرق میکند
من گشتهام گدای تو تا معتبر شوم
در آینه، تو قاسمی و قاسمت، حسن!
در حیرتم فدای پدر یا پسر شوم
من کشته مُردهی نمکِ سفرهی توام
شورِ «حسین» سر بده، شوریدهسر شوم
ای بیوطن حسین، غریبِ وطن حسن
طعم حسین بر لب ما شد حسن، حسن
- شنبه
- 20
- اردیبهشت
- 1399
- ساعت
- 11:25
- نوشته شده توسط
- ابوالفضل عابدی پور
- شاعر:
-
احمد بابایی
ارسال دیدگاه