قطعاً خدا می خواست تا جانان تو باشی
تا هشتمین آیینه ی قرآن تو باشی
هرکس تو را دارد یقین اهلِ نجات است
گویا خدا می خواست که میزان تو باشی
ای قبله ی هفتم..امامِ مهربانی
بهتر که بر سرهای ما سامان تو باشی
مثلِ کویری خشگم و لب تشنه هستم
آیا شودمولای من ، باران تو باشی
مثلِ رعیّت آمدم بهرِ غلامی
حق خواسته تا بر همه سلطان تو باشی
این کشورِ ما بیمه ات باشد رضاجان
پشت و پناه ِ مردمِ ایران تو باشی
«جانها فدایِ نامِ زیبایت که عشق است»
«دارم سری در زیرِ پاهایت که عشق است»
خاکی شدم بال و پرم را قوّتی ده
بهرِ سخن گفتن به طبعم قدرتی ده
نزدیکتر کن نوکرت را بر حریمت
بهر گداییِ درت یک همّتی ده
بی دست و پایم ، بیکسم،بی همزبانم
با صیقلی دادن دلم را قیمتی ده
ایرانی ام از نسلِ سلمانِ محمّد
نسبت به خود مانند سلمان غیرتی ده
مانند مومی بینِ دستانِ تو هستم
لطفی کن و بر قلبِ زارم حالتی ده
من آبرویم را به دستِ خویش بردم
ای ضامنِ بی آبروها!عزّتی ده
«شد قبله ی من تا ابد گنبد طلایت»
«سلطان علی موسی الرضا جانم فدایت»
گرچه که از قلبم همه عشق و صفا رفت
باگفتنِ یک یا رضا ، جرم و خطا رفت
خیلی دلم گرم است آقا بر نگاهت
با گوشه ی چشمت تمامِ غصّه ها رفت
با نامِ زیبایت امامِ هشتمینم
دل تا نجف تا محضرِ ایوان طلا رفت
از پنجره فولاد ِ تو دیدم که صدها..
زایر ز مشهد تا حریمِ کربلا رفت
آقا بهشتِ ماست این صحن و سرایت
با هر قَدَم در صحنِ تو دل تا خدا رفت
«من در تو می بینم علی مرتضا را»
«درقلب ها ترسیم کردی کربلا را»
- شنبه
- 20
- اردیبهشت
- 1399
- ساعت
- 13:12
- نوشته شده توسط
- ابوالفضل عابدی پور
- شاعر:
-
محسن راحت حق
ارسال دیدگاه